وای خدایااااا امروز یه مروارید کوچولو دیدم
سلام به پسر نازم، بازم پنجشنبه و یه اتفاق شیرین دیگههههههه
دیروز 5شنبه 7آذر،قبل از ناهار داشتم باهات بازی میکردم که برام خندیدی اونم از اون خنده هایه گنده
که ناگهان یه مروارید سفید کوچولو تو دهنت نمایان شد، آخیییییییی اینقدر خوشحال شدم که سریع بابایی رو صدا کردم و دندونت که تازه یه خط که چه عرض کنم یه نیم خط سفید بود رو به بابایی نشون دادم و دوتایی شروع به ذوق کردن کردیمو شما از دیدن ما در اون وضعیت هنگ کرده بودی و هی سرت و این ور و اون ور میکردی آخ قربون تو پسر خوشکل و باهوش بشم من
همون موقع گوشی تلفن رو گرفتیم و شروع به اطلاع رسانی کردیم ، خونه مادرجون زنگ زدیم دایی داود جواب داد و بهش گفتیم کادو بخر که مهراد دندون در آورده دایی هم کلی خوشحال شد و گفت چشممممم کادو هم میگیریم برا پسرمون بعدشم مادرجون کلی خوشحال شد و گفت برا پسرم دندونی باید بزارم دیگه خوش به حالت مهراد همه دوست دارن قدر این محبت ها رو بدون عزیزمممممم
شبم رفتیم خونه مامانی و شما کلی پز دندونت رو دادی و عمه جونت و عمو محمد کلی باهات بازی کردن البته دور از چشم پرهام
ایشالا دندونات همیشه سفید مثل مروارید بدرخشه
در آخر مهراد یادت نره مامان و بابا خیلی دوست دارن