این روزا آرزوم سلامتی فرشته کوچولومه
سلام عزیز مامانی، گل پسرم ، نانازجیگر طلاااااااااا
پسرنازم حرکتات ماشالا خوب قوی شده، مخصوصا بعد غذا خوردن و هندونه خوردن همچین اینور اونور میری که از رو لباسم معلوم میشه حرکتات عزیز دلم
روزایه سخت ولی قشنگیهههه، اول از قشنگیاش بگم :کاملا حست میکنم، از اونجایی سرت بالاست و پاهات پایینه گاهی حتی حرکت انگشتایه پاتم زیره دلم حس میکنم.
گاهی اوقات که خونه مادر جونیم صبا میاد کنارم میشینه و هی میگی آخی چقدر بزرگ شده بعضی وقتام که تکون میخوری دستشو میزاره روتو حست میکنه
اما باباییییییی، چند بار تا حالا چاقو آورده و میگه دیگه طاقت ندارم میخوام ببینمت بابایی، میگه میخوام بیارمت بیرونگاهیم خودکار دستش میگیره شروع میکنه به عکستو رو شکمم کشیدن تو هم با حرکت خودکار قلقلکت میاد و شروع به ورجه وورجه میکنی
بعضی وقتا تو ماشین که نشستیم خیلی بیقراری میکنی بابایی دستش رو میزاره رو سرت باورش نمیشه این همه شیطون باشی، بازم یادآووری کنم بابایی خیلی حواسش بهمون هست به سرعتگیرا که میرسه اینقد آروم میره که نکنه ما اذیت شیم ولی در هر حال شما خودتو شفت میکنی و قلمبه میکنی زیر دنده هام طوری که دردم میگیرهههه
ای قربون تکونایه نازت برم من که الان داری شیطونی میکنی بازززززززز
اینم بگم که هر روز ساعت 2:30 تا 3:30 باب اسفنجی و بره ناقلا رو داره منو بابایی میبینیم ، بابایی ازت قول گرفته بدنیا اومدی باید 3تایی ببینیم حتما
اتاقتم چیدیممم، فقط حضور یه نینی ناز توش کمه که اونم تا 2هفته دیگه میاد ایشالاااا
اما سختیااا:پا راستم خیلی درد میکنه مامانی ،دفعه پیش به دکترم گفتم پا درد دارم گفت خانوم ماشالا خوب میدوییبهش میگم مثه پیرزنا شدم اگه نشسته باشم رو زمین برا بلند شدن باید دسته مبل رو بگیرم ، تو خواب به سختی از اینور به اونور میشم، دکتر میگه بچت رشد میکنه داره به رباطات و طنابایه لگنیت فشار میاد و طبیعیه
مورد بعدی ورمه، 2هفتست که هی ورم میکنم کفش هام پام نمیره دیگه، رفتم دمپایی طبی خریدم
یه دردی که تازه اضافه شده درد بند بند انگشتایه دستمه
خلاصه زدی مامانی رو له کردی رفته، ولی با تمام دردا و بیخوابیام عاشقتم عزیزم ،الان خودمو با وجود تو کامل میدونم پسرم، فقط دعام اینه که صحیح و سالم دنیا بیای و زندگی شیرین دو نفرمونو 3 نفره کنی پسرم
الان که دارم مینویسم برات بابایی داره غذا رو و وسایل ناهار رو آماده میکنه تا من و تو بریم غذا بخوریم و شما چاق وچله شی
دیروز دکتر بودم آقای دکتر گفت خدا رو شکر بچه خوبیهههههآفرین پسرم که از الان داری خوب بودنت رو نشون میدی، اینم بگم که بابایی کلی خوشحال شد از حرف آقایه دکتر و هی تو ماشین موقع برگشت میگفت پسرم به خودم رفته و حسابی بهت افتخار میکرد
و حرف آخررررر: فرشته کوچولو میدنی که مامانی یه لحظه بی تو تحمل زندگی رو نداره پس این 2 هفته رو محکم بهم بچسب که خیلی دوست داریم و منتظر بوسیدن بوییدن و بغل کردنت هستیم پسرمم